۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

مقدمه ای بر مقدمه

مقدمه ای بر مقدمه

*کنکور! این کلمه لعنتی که با پول و اضطراب و استرس همراه شده ! بالاخره از سدش گذشتم یا بهتره بگم ردم کردم ! با دانشگاه آزاد و پیام زور ( می خواد به مردم به زور مدرک بده ) و غیر انتقاعی و ... حالا دیگه همه می رن دانشگاه ! پدرم هم که دید هیچ کدوم از بچه هاش دانشگاه نرفتن موافقت کرد من برم دانشگاه آزاد محلمون!

*من نمی دونم چرا آموخته هایی رو که یک دانش آموز توی چهار سال آموخته باید بیان توی چهار ساعت مورد سنجش قرار بدن و بعد یکسری موسسات بیان هی به ما استرس بدن که ای دانش پژوه ( دانش آموز نه ! چون به پیش دانشگاهی ها می گن دانش پژوه) اگر تو تابستون شروع نکنی دیگه قبول نمی شی ! وقتی تابستان تموم می شه میگن عیبی نداره از الان مهمه ! تا دو ماه مونده به کنکور همینو می گن . بعد می گن می دونستی از حالا تل کنکور مثل چهار ماه می مونه و اگر شروع کنی حتما قبول می شی ! و الی آخر ...

*دل پری از کنکور دارم اما چون فعلا عجله دارم اولین پستم رو تو اول مهر پست کنم بقیه اش رو می زارم برای بعد !

* خیلی وقت بود می خواستم یه وبلاگ داشته باشم به هر حال چند تایی رو هم درست کرده بودم اما هیچ کدوم رو ادامه ندادم اما دیگه این یکی با بقیه فرق می کنه و می خوام ادامه اش بدم ...

خوب حالا مقدمه

جمله یکی انتشارات کنکور رو برای مقدمه ام می زارم :

من برای گفتن حرفی به میان شما آمده ام