۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

اولین روز مهر

خوب اول مهر امسال هم اومد ! اما امسال با سال های قبل برای من تفاوت های زیادی داشت.بعد از چهار سال تونستم تو روی پدر و مادرم نگاه کنم وبه بچه هایی که می رن مدرسه حسودی نکنم ! واقعا خیلی دوست دارم به دوران مدرسه برگردم و پشت اون نیمکت هایی که روش یادگاری های بچه ها ی سالهای قبل درس بخونم اما حیف که همیشه دوست داشتم زود مدرسه ام تموم بشه و به اصطلاح خودمون بزرگ شیم اما دریغا که تازه سختی ها شروع میشه !

اول مهر واسه من روز خوبی نیست ! هیچ وقت نتونستم با هاش ارتباط برقرار کنم ! همیشه تا چند وقت بعد از شروع مدارس حال خوبی نداشتم ! یادمه یکبار فکر کنم دوم راهنمایی بودم که جورابم گم شد ! آقا منم زدم زیر گریه . حالا گریه نکن کی گریه کن ! بعد بردنم پیش ناظم مدرسه زنگ هم خورده بود . ناظم هم بعد یک ربع منو برد سر کلاس .معلم هم اومده بود سر کلاس داشت راهبرد خودشو برای سال تحصیلی جدید تشریح می کرد که من با ناظم وارد کلاس شدم . بعد ناظم به معلم گفت : اینو بزارید بیاد سر کلاس جوراباشو گم کرده حالش خوب نیست داره گریه می کنه! همون موقع کلاس منفجر شد و بچه ها زدن زیر حنده!

یکی از دوست های صمیمیم هم هر وقت می خواست حالمو بگیره این خاطر و یادم می آورد!

اما من به خاطر جورابام گریه نمی کردم بلکه به خاطر دوری از پدر و مادرم گریه می کردم . من به پدر و مادرم خیلی وایسته ام و این وابستگی حتی تا حالا که دیگه سربازی هم رفتم ادامه داره و گم شدن جورابا فقط بهانه بود!

بعد از این گریه ها که معمولا روزهای اول مدرسه و به بهانه های مختلف می کردم دیگه آروم بودم !

من حالا افسوس اون موقع هارو می خورم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر